ماجرای کشیدن نقاشی برای نی نی وبلاگ
سلام به همه ی دوستای دنی و عمه جون.
امروز مامان دنی با خواهر و مامانش رفتن بیرون و بابای دنی دنی رو اورد اینجا پیش عمه جون.کلی با دنی بازی کردیم و بهش گفتم یادته بهت گفتم تولد ِ یکیه؟ میگه: تولد ِ نی نی بِبلاگ؟
میگم آره بیا بهش کادو بدیم و نشستیم به نقاشی و رنگ کردنش.بماند که چقدر حرصم داد تا از خط نزنیم بیرون و چقدر به حرفاش خندیدم.میگه عمه این که کیک و نگه داشته نی نی بِبلاگ ِ؟ میگم آره دیگه کیکش و دادیم دستش.
میگه اون دوتا کله ها من و توییم؟ (کله های بالای نی نی وبلاگ)
میگم اره.
میگه ببین واسه خودت زیاد مو کشیدی! منم موهام زیاده واسه منم مو بکشیم.
بعدشم هی داره طول و عرض خونه رو با چشمای بسته طی میکنه و هی میگه : خدایا من برنده شم!
خلاصه کلی من رو سر کشیدن نقاشی به افتخار تولد نی نی وبلاگ خندونده.
بعدشم میگه عمه چند سالش شد؟
میگم 1 سالش.
میگه نذار کسی بدونه چند سالشه.برای همین مجبور شدیم شمعش رو علامت سوال بذاریم!
خلاصه که الانم داره با خدا حرف میزنه که خدایا...