شیرین زبون عمه اشه!
سلام خاله جونی ها.اومدم یکم از شیرین کاری های این روزای دنی بگم و برم چون عمه جون به شدددت درگیر امتحاناتش شده.
این روزا دنی به شددت از این و اون کلمه یاد میگیره و مثل طوطی تکرار میکنه... البته قبلا ها هم این کار رو میکرد اما الان منشا یادگیریش رو هم صادقانه میگه
مثلا اون روزی دیدم یاد گرفته هر چی بهش میگیم که خلاف ِ میلش هستش ادامون رو درمیاره! بهش میگم این کار زشت و از کی یاد گرفتی؟؟؟
میگه : از پارسا حسین زاده
یا یاد گرفته هی بهم میگه ناز خاتون!!!! میگم ناز خاتون رو از کی یاد گرفتی؟
میگه از بابا مهدی
یا مثلا ورداشته جزوه جرم پیشرفته ام رو پر از هیولا کرده و خط خطی کرده...
میگم این کاغذ و کی بهت داد؟
میگه: مامان فاطمه
یا اون روزی دیدم داره با وسایلش بازی میکنه یهو میگه: دَدَم وای!
میگم تو این کلمه رو دیگه از کی یاد گرفتی؟؟؟
میگه : از مامان جون دیگه
خلاصه که جیگر عمه اش شده با این لو دادن منشا هاش...
اون روزی اومدن خونمون از خواب پاشده بود و طبق معمول وقتایی که از خواب پامیشه اخلاق نداشت...
صاف اومده اتاق من... چسبیده به پام و با یه صدای خوابالو میگه عمه دلم تنگ شده بود برات و بغلش کردم و یه ماچ ِ خوشمزه نشوند رو لپ ام من دقیقا اینطوری بودم چون دانیال معمولا داوطلبانه بوس نمیده مگر اینکه واقعا دلش تنگ شده باشه و این دفعه ازون دفعات معدود و خاص بود!!!! واقعا هم دلش تنگ شده بود چون واقعا این دفعه پسر خوبی شده بود و اصصصصلا عمه اش رو اذیت نکرد و گذاشت درسم رو بخونم و هر چی ام بهش میگفتم به حق ِ چیزای نشنیده میگفت: چَشم عمه جون!!!!
دیگه همین ها... من برم ... مواظب نی نی های ناز و مامانی باشین و لطفا اینجا اومدین و دنی و دیدین یه ماشالا از ته دلتون بگین ممنونم